افسانه شدن. مشهور شدن: چرا نامدم با تو اندر سفر که گشتی بگردان گیتی سمر. فردوسی. بشیر اندر آغاری این چرم خر که این چرم گردد به گیتی سمر. فردوسی. جهد کن تا چون سخن کردی قوی باشد سخن جهد کن تا چون سمر گردی نکو باشد سمر. عنصری
افسانه شدن. مشهور شدن: چرا نامدم با تو اندر سفر که گشتی بگردان گیتی سمر. فردوسی. بشیر اندر آغاری این چرم خر که این چرم گردد به گیتی سمر. فردوسی. جهد کن تا چون سخن کردی قوی باشد سخن جهد کن تا چون سمر گردی نکو باشد سمر. عنصری
دور شدن. دور گشتن. (یادداشت مؤلف). عران. انزیاح. زیوح. زیح. قصاء. قصاء. میط. میطان. طحو. نزح. نزوح. طلق. تنفل. اغراب، دور گردیدن از دیار خویش. شطوره. شطور. شطاره، دورگردیدن از مردمان به رغم ایشان. (منتهی الارب) : که از فر و اورنگ او در جهان بدی دور گشت آشکار ونهان. فردوسی. چو از سروبن دورگشت آفتاب سر شهریار اندر آمد بخواب. فردوسی. رجوع به دور شدن شود
دور شدن. دور گشتن. (یادداشت مؤلف). عران. انزیاح. زیوح. زیح. قصاء. قصاء. میط. میطان. طحو. نزح. نزوح. طلق. تنفل. اغراب، دور گردیدن از دیار خویش. شطوره. شطور. شطاره، دورگردیدن از مردمان به رغم ایشان. (منتهی الارب) : که از فر و اورنگ او در جهان بدی دور گشت آشکار ونهان. فردوسی. چو از سروبن دورگشت آفتاب سر شهریار اندر آمد بخواب. فردوسی. رجوع به دور شدن شود
لطیف و تازه شدن: نرم وتر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی طعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو. ، مرطوب و نمدار شدن. و رجوع به تر و تر گشتن و ترکیبهای آن شود
لطیف و تازه شدن: نرم وتر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی طعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو. ، مرطوب و نمدار شدن. و رجوع به تر و تر گشتن و ترکیبهای آن شود
سرگیجه. دوار سر: از خوردن یک رطل کزبره الرطبه... سر گردیدن و اختلاط عقل پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، به سرگیجه و دوار سر مبتلا شدن: گرچه گربه بزیر بنشیند موش را سر بگردد اندر جنگ. ناصرخسرو
سرگیجه. دوار سر: از خوردن یک رطل کزبره الرطبه... سر گردیدن و اختلاط عقل پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، به سرگیجه و دوار سر مبتلا شدن: گرچه گربه بزیر بنشیند موش را سر بگردد اندر جنگ. ناصرخسرو